این تنها شعری است که میتوانم بگویم من تنها کسی هستم که میتواند آن را بنویسد وقتی همهچیز خراب شد خود را نکشتم به اعتیادپناه نبردم موعظه نکردم سعی کردم بخوابم اما وقتی نتوانستم بخوابم یاد گرفتم بنویسم یاد گرفتم بنویسم چیزی که یک نفر مثل خودم در شبهایی این چنین بتواند بخواندش. "لئونارد کوهن " |
چهقدر دوست دارم این مرتیکه رو! تو آلبوم new skin for the old ceremony یه آهنگی هست به نام I tried to leave you. اینو من حتی از hey you هم بیشتر گوش کردم.
میدونی چرا از کوهن گوشدادن افتادم؟ از وقتی که متوجهشدم صدای ملچملوچ میآد لای کلماتش، این حالتی که وقتی خیلی میکروفن رو نزدیک میکنن و آروم حرف میزنن، صدای برخورد زبون با بقیهی جاهای دهن آدم میآد.. یعنی در واقع صدای کندهشدنش میآد. فکر کنم اونموقع تو مراحل ضبط متوجه این موضوع نشدن،، به هر حال تحملاش خیلی سخته.. .//. راستی، من وقتی همهچی خراب شد، یه رضا سیروانی بود یه چیزایی نوشتهبود، خوندم،، خلاصه واسه همین یاد نگرفتم بنویسم :))
نمیشه اصلا تو نظر ندی بامزه
این عکسه را واسه من باز نمیشه!؟
جناب کوهن نمونه بارز همون حرف فروید هست که می گه نویسنده ها دیوانگانی هستند برای فرار از روانی شدن و خودکشی کردن می نویسند
نمیشه اصلا تو نظر ندی بامزه ؟؟؟
سلام این خبر رو همین الان خوندم گفتم شاید برای شما هم جالب باشه: لئونارد کوهن در آخرین دقایق از پس گرفتن نه و نیم میلیون دلاری که مدیر برنامه هایش بالا کشیده بود صرف نظر کرده است!
بنویس. دبیر حضور جهان بودن، پاریس را جشن بیکرانی کرد. همینگوی نشسته در کافهای سربهزیر -ترجمههات خوببود- جوارت نزدیک دریا باشد همیشه با بوی اسب و جنگل -ciao mi amico
من که گاهی اوقات اونقدر خسته میشم و ناامید که حتی توان نوشتن هم ندارم.
من تنها کسی نیستم که می تواند این شعر را بخواند،
اما تنها کسی هستم که میتواند خود رانکشد،
تا خرخره مشروب نخورد،
و اعجاز شعرهای کوهن گهگاه برایش نجات بخش شود،
حتی اگر هیاهوی جهان تا مرز بی خویشی فرویش برد.
سلام رضا
از دیدن وبلاگت
عکس جالبت
و شعرای خوبت
خیلی خوشحال شدم
هروقت تام یورک میبینم یاد تو میافتم بدجور!!
موفق باشی
و زن شیهه ی اسبان را قاب می گرفت
شعری خوب از شاعر و مترجمی خوب ... احمد پوری - تابستان ۸۰ - آخر اما دل یکی است... تبریک میگم وبلاگ قشنگی دارید...