دستم را تا آرنج فرو بردم به تاریکی
چه یافتم ؟
دقیقه ای برای مردن و
بارانی خجسته که تنها بر بعضی می بارید
در چارسوی من چند اسب مبهم و بی مهار می دوند و
شیهه هاشان را با هم تاخت می زنند
زبان مادری اسبها را نمی دانم و
از حدس حرفها در می مانم
شیهه ی اول به کدام آرواره متصل بوده است
شیهه ی دوم از عضلات دهان کدامیک زاده شد؟
اسبان از شهرهای ترش دل نارنج گذشته اند
به کران های تلخ زیتون رسیده اند و
درون دقیقه ای برای مردن پهلو گرفته اند :
زبان مادری اسبها را نمی دانم
و می دانم که باران ساعتها ست
که تنها بر من می بارد.