معصوم و شاد ! از روزها برایم خبر می آوری ! پشت نرده های ایوان ایستاده ای چیزی از لحظه می گذرانی که درون چشم تو خانه دارد و نمیدانی! سو دارم اینروزها به مرگ! اگر بگویم مهمانم کن برقصیم بر خاکهای سرد٬ چند نور نرم را می گذاری بتابند روی صورت من؟
رضا سیروان
جمعه 26 آبانماه سال 1385 ساعت 02:34 ق.ظ