قراره از اول مهر دوباره برویم به دانشگاه! دانشگاه نو!
ای دانشگاه این بار دیگر گول تو را نخواهم خورد! مامان زود بیدارم کن! آقا پسر کلاس چندمی ؟ کلاس هفده یا شاید هیجده!
مادر تو بی من هم داری خوش می گذرانی! حتی اگر نیمه شب از خواب برخیزم و به زنم بگویم مامان! خوش باشی
سلام.خوبی رضا جان.دلم برات تنگ میشه.دانشکده بدون تو صفایی نداره!!ولی هرجا که باشی تو قلبمونی.حتما به ما سر بزن!
من مچات رو حسابی گرفتهام!! تو داری خودتو روانکاوی میکنی! یهوقت کلماتت رو از دستندی..
هنوز هذیون میگی؟ البته از جنس بچه مدرسه ها سعی کن مثل هذیونت مثل جویس باشه ... البته میدونم انتظار بیجایی ست توی ایران
میرم کنار تخت مامان وای میسم مامان دراز کشیده .روشو بر می گردونه سمتم دارم گریه می کنم نگاه که می کنه فاصله می گیرم از جاش پا می شه می ره طرف در . کیفمو از رو زمین برمی داره و نزدیک می شه همه ی تنم شده به سختی استخوان سنگینی کیف به سنگینی همه چیز اضافه می شه اول مهر ماه
دانشگاه نو دیگه کجاست؟؟؟؟؟
نه، من نشستم فکر کردم، دیدم با روانکاوی آدم کلماتش رو از دست نمیده. یعنی تو دستکم نمیدی. خوش باشی جوان :))
مدرسه ها وا شده! تنبلی آغاز شده!