در تمام زندگی اش خوش می داشت کتاب خواندن را در پناه ِ شمع و هر از گاه دست به شعله می سائید تا باور کند که زنده است زنده. از روزی که مرده است دم ِ دست می گذارد شمع روشنی پنهان می کند اما دست هایش را.
وسط ِ آبها (به موریس گیوم )
میان ِ ماه و پرندگانی که طلسم بند ِ ته ِ دریاهایند و نشانه هاش برآب حلقه های دیوانه ی کف،
میان ِ نشانه های کور و شیارهای ته ِ آب آنجا که هزار ماهی ِ بی چهره ردشان را پنهان می کنند،
مردِ غریق پی ِ ترانه ای می گردد که شکل ِ روزگارِ جوانی اش بود، گوش می دهد بیهوده به گوش ماهی ها و رهاشان می کند به تیرگی ِ ته ِ آبها
رضا سیروان
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 ساعت 12:08 ق.ظ
این ترانه های گمشده!!!!!!!!!!!!!!!!!! کاش می شد دنبالشون نگشت
the one
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 ساعت 02:49 ب.ظ
آقا سپاسگذار که من رو با jules supervielle آشنا کردی !نوک شعله رو خیلی خوشم اومد برای شعرای دیگه اش سرچ کردم اما اگر لینک چندتا دیگه از شعرای خوبش رو بگذارید خوشحال می شم. البته می دونم شما هیچ دلیلی ندارید که بخواید من و خوشحال کنید.
میگم نکنه اینا هم مال خودته و اون اسامی وجود خارجی ندارن؟ :)) هی مرد، اون نقاشی خیلی گویای توست.
دیگه خودت می دونی بایا!
این ترانه های گمشده!!!!!!!!!!!!!!!!!! کاش می شد دنبالشون نگشت
آقا سپاسگذار که من رو با jules supervielle آشنا کردی !نوک شعله رو خیلی خوشم اومد برای شعرای دیگه اش سرچ کردم اما اگر لینک چندتا دیگه از شعرای خوبش رو بگذارید خوشحال می شم. البته می دونم شما هیچ دلیلی ندارید که بخواید من و خوشحال کنید.
مرسی که سر زدی... بله اسم واقعی من آویساست...