"..... که دست کم کاری برای شعرم کرده باشم."
نوشتن! کارعجیب! امکانی که فراموش گاهی می کنم ٬که سودای من است!
احضار ترتیب تازه دنیا! روی همین کاغذ چهار ضلعی! گاهی!
توانسته ام! دراین چهارضلعی ٬ گاهی با غیاب خودم عکس یادگاری گرفته ام!
اینجا تنها بوده بوده ام! شلیک حتی به خودم کرده ام در این پهنه کاغذی که انتقام از خودم کشیده باشم!
جای دیگری نداشته ام برای تلافی!
و می دانم حتی اگر نوشته ات را برای هیچ نوشته باشی ٬ در واقع برای کسی نوشته ای برای کسانی!
عمری شعربرای اشباح نوشتم٬ برای آنها که پایش حتی اگرمی افتاد٬ با شیطان دست به یکی برای شرمی کردند وپایین ازخر
نمی آمدند!
چه سود!برایم بی تفاوت است! می روم و تنهایی خودم را انجام می دهم!
خوب که درنگ می کنم درمی یابم که ما فقط داریم برزخهایمان را می گذرانیم!بهتر که خانه از همهمه در سکوت کنیم!
بختی برای آرامش! گشوده در اوقات نور!
کنارش که راه می روم احساس می کنم ٬ جوار دریا نزدیک است!از هر سو چند گام که بردارم به دریایی خواهم رسید که
هست! چشمها را در صورت می بندم ٬ و آرام می گیرم ٬ اینجا !
کنار هم میچینم کلمات را.. پشت به پشت، ردیف به ردیف.. اما دیواری نمیشود...
و اینجا هم در این فضای مجازی همگی بیهوده می چریم چون هویت ما در اینجا وبگونه ست ... میلیونها سال پیش بود که تصمیم گرفتم دیگر مجازی نباشم اما نشد...