Arciné

شعر و روزها

Arciné

شعر و روزها

دو شعر از jules supervielle


نوک ِ شعله

در تمام زندگی اش
خوش می داشت کتاب خواندن را
در پناه ِ شمع
و هر از گاه
دست به شعله می سائید
تا باور کند
که زنده است
زنده.
از روزی که مرده است
دم ِ دست می گذارد
شمع روشنی
پنهان می کند اما دست هایش را.


وسط ِ آبها
(به موریس گیوم )


میان ِ ماه و پرندگانی که
طلسم بند ِ ته ِ دریاهایند
و نشانه هاش برآب
حلقه های دیوانه ی کف،

میان ِ نشانه های کور
و شیارهای ته ِ آب
آنجا که هزار ماهی ِ بی چهره
ردشان را پنهان می کنند،

مردِ غریق پی ِ ترانه ای می گردد
که شکل ِ روزگارِ جوانی اش بود،
گوش می دهد بیهوده به گوش ماهی ها
و رهاشان می کند به تیرگی ِ ته ِ آبها

 

نقاشیهای مارک شاگال معرکه است.

من گم شده بودم وقتی تو را در راه لاریسا دیدم