Arciné

شعر و روزها

Arciné

شعر و روزها

شعر جدید

  

 

 

 

من غمگین ترین راهرو دنیام  

از باریکه ی تاریکم  

بوی کندر و کافور  

بر می خیزد  

و دعای چند زن غایب  

مثل دودی درهم پیچ از جداره هایم  

به آسمان می رود  

 

من غمگین ترین پلکان دنیام  

روی پله های مرده ام  

ملحفه کشیده اند  

اینجا در خیال بالا رفتن کسی  

از عضلات سنگیم  

غوطه می خورم  

و عذاب می کشم  

 

من غمگین ترین هتل دنیام  

مسافران دیگر به من نمی آیند 

کلید های آویزان  

اتاقهای خالی  

زمین تنیس گل آلود  

و گربه هایی که به خوابم می آیند و 

در گوشه ی رویا هام  

مدفوع می کنند .