Arciné

شعر و روزها

Arciné

شعر و روزها

زیتونی خوبم !

 

پیشتر ٬ آن خیلی زود ٬ یکی بود که دوستش داشتم! یا گمانی اینطورها با من بود از او! در تسکین پنهان روزها  می آسودم !خیال می کردم  آن النگو ها که بر دستانش بود روزی از دایرگی در می آیند و پرواز می کنند به دورهای آسمان٬ در دورهای دور! باری ٬ النگو ها به من رسید ! یکی را  نیمه شبی عجیب دادم به روسپی ای کم سن و سال در ازای امتناعم و دیگری به دختری رسید که وقتی حرف می زد آدم دوست داشت دیگر چیزی نگوید!

پاکتهای خالی سیگار گلواز را هم که دور ریختم

زیر آفتاب عمود آنروز ٬ همانجا دیگر عاشق تو بودم ! تی ته! زیتونی خوبم!

 

پیشتر ٬ آن خیلی زود ٬ یکی بود که دوستش داشتم! یا گمانی اینطورها با من بود از او! در تسکین پنهان روزها  می آسودم !خیال می کردم  آن النگو ها که بر دستانش بود روزی از دایرگی در می آیند و پرواز می کنند به دورهای آسمان٬ در دورهای دور! باری ٬ النگو ها به من رسید ! یکی را  نیمه شبی عجیب دادم به روسپی ای کم سن و سال در ازای امتناع و دیگری به دختری رسید که وقتی حرف می زد آدم دوست داشت دیگر چیزی نگوید!

پاکتهای خالی سیگار گلواز را هم که دور ریختم

زیر آفتاب عمود آنروز ٬ همانجا دیگر عاشق تو بودم ! تی ته! زیتونی خوبم!

 

اقامت در کتابی که وقتی می خواندم به خوبی خواب در ایوان بهار بود

 

این پیراهن

به طرح شانه های تو دل باخت

به رخت آویز تبعید شد

بی تن شد و

مرد

حالا تو عریانی

و نمی دانی

قرار است به آغوش من تبعید شوی

بی تن شوی

وبمیری