Arciné

شعر و روزها

Arciné

شعر و روزها

از تابستانی بزرگ باز گشتیم   

 از روزهای دریایی پیاپی در اتاق  

آفتاب قائم ساحل  

 در این اتاق کوچک روز ها به شعر میگذرد و شبها به شعر 

اما چیزی گفته نمی شود  

در پنجره ای که نیست اینجا می توانی تمام دنیا را ببینی دیوار چین و دیوار ندبه در اورشلیم 

برج بلند بابل و اینکه نمی توانم زیاد سخن بگویم  

نیمه شب ها فرشتگان در پروازند   و به زبانی محلی آواز می خوانند  

در قلب من سه کلید هست  

یکی را به تو می دهم 

دو دیگر را تا عصر گم خواهم کرد  

در عرشه ی کشتی ما  

باد بانها باد می بوسند و ما مشغول معاشقه ایم 

زنی که از پله های من بالا رفت    سینه های کوچکی داشت و می دانست  ما صبحانه را در طعام کوچکی از نان و نور خلاصه می کنیم  

از روزهای دریای پیاپی بازگشتیم  

ودر این اتاق گوشه گرفتیم  

اتاق زیبای بیداری من  

نظرات 3 + ارسال نظر
asefeh چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ب.ظ

lezat bordam. omidvaram in keshti pahloo nagirad.

آتوسیتا یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ

یاد باد آن روزگاران. هنوز شعرهات و مرور میکنم با لذت.

افشار جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:15 ق.ظ http://زشبثقشساف.ذمخلبش.زخئ

رضای عزیزم ...مثل همیشه سطرهای درخشانی داشتی اما زبانت بشدت رنگ وبوی شمس رو بخودش گرفته ....یه قدم عقب تر از این شعر رضایی رو می شناسم که زبانش هرچند ادبیت چدانی نداره و جوونه اما بشدت انرژی داره و بجای اینکه باپلکهای نیمه باز و لحن آرام و دلچسبش از من دعوت کنه که بنشینم یقه ام رو می گیره و می چسبونه به دیوار و بهم می گه لعنتی مجبوری بااین شعر خودت رو خلاص کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد