Arciné

شعر و روزها

Arciné

شعر و روزها

این

قراره از اول مهر دوباره برویم به دانشگاه! دانشگاه نو!

ای دانشگاه این بار دیگر گول تو را نخواهم خورد! مامان زود بیدارم کن! آقا پسر کلاس چندمی ؟ کلاس هفده یا شاید هیجده!

 مادر تو بی من هم داری خوش می گذرانی! حتی اگر نیمه شب از  خواب برخیزم و به زنم بگویم مامان! خوش باشی

نظرات 7 + ارسال نظر
سهراب دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ب.ظ http://sohrabk.blogfa.com

سلام.خوبی رضا جان.دلم برات تنگ میشه.دانشکده بدون تو صفایی نداره!!ولی هرجا که باشی تو قلبمونی.حتما به ما سر بزن!

بایا پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:22 ق.ظ

من مچ‌ات رو حسابی گرفته‌ام!! تو داری خودتو روانکاوی می‌کنی! یه‌وقت کلماتت رو از دست‌ندی..

گمنام پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:14 ب.ظ

هنوز هذیون میگی؟ البته از جنس بچه مدرسه ها سعی کن مثل هذیونت مثل جویس باشه ... البته میدونم انتظار بیجایی ست توی ایران

سوره پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:29 ق.ظ

میرم کنار تخت مامان وای میسم مامان دراز کشیده .روشو بر می گردونه سمتم دارم گریه می کنم نگاه که می کنه فاصله می گیرم از جاش پا می شه می ره طرف در . کیفمو از رو زمین برمی داره و نزدیک می شه همه ی تنم شده به سختی استخوان سنگینی کیف به سنگینی همه چیز اضافه می شه اول مهر ماه

سارا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:11 ق.ظ

دانشگاه نو دیگه کجاست؟؟؟؟؟

بایا دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:44 ب.ظ http://baya.persianblog.com

نه، من نشستم فکر کردم، دیدم با روانکاوی آدم کلماتش رو از دست نمی‌ده. یعنی تو دست‌کم نمی‌دی. خوش باشی جوان :))

بنفشه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:55 ب.ظ

مدرسه ها وا شده! تنبلی آغاز شده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد