Arciné

شعر و روزها

Arciné

شعر و روزها

bravo

 
 
 
 
 

                                 
این تنها شعری است
که می‌توانم بگویم
من تنها کسی هستم
که می‌تواند آن را بنویسد
وقتی همه‌چیز خراب شد
خود را نکشتم
به اعتیادپناه نبردم
موعظه نکردم
سعی کردم بخوابم
اما وقتی نتوانستم بخوابم
یاد گرفتم بنویسم
یاد گرفتم بنویسم
چیزی که یک نفر مثل خودم
در شبهایی این چنین
بتواند بخواندش.


"لئونارد کوهن "



 
نظرات 13 + ارسال نظر
بایا شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:29 ب.ظ http://baya.persianblog.com

چه‌قدر دوست دارم این مرتیکه رو! تو آلبوم new skin for the old ceremony یه آهنگی هست به نام I tried to leave you. اینو من حتی از hey you هم بیشتر گوش کردم.

بایا شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:34 ب.ظ

می‌دونی چرا از کوهن گوش‌دادن افتادم؟ از وقتی که متوجه‌شدم صدای ملچ‌ملوچ می‌آد لای کلماتش، این حالتی که وقتی خیلی میکروفن رو نزدیک می‌کنن و آروم حرف می‌زنن، صدای برخورد زبون با بقیه‌ی جاهای دهن آدم می‌آد.. یعنی در واقع صدای کنده‌شدنش می‌آد. فکر کنم اون‌موقع تو مراحل ضبط متوجه این موضوع نشدن،، به هر حال تحمل‌اش خیلی سخته.. .//. راستی، من وقتی همه‌چی خراب شد، یه رضا سیروانی بود یه چیزایی نوشته‌بود، خوندم،، خلاصه واسه همین یاد نگرفتم بنویسم :))

[ بدون نام ] دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:46 ب.ظ

نمیشه اصلا تو نظر ندی بامزه

bacchus سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ب.ظ http://pink-pride.persianblog.com

این عکسه را واسه من باز نمیشه!؟

بنفشه جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 06:54 ب.ظ

جناب کوهن نمونه بارز همون حرف فروید هست که می گه نویسنده ها دیوانگانی هستند برای فرار از روانی شدن و خودکشی کردن می نویسند

[ بدون نام ] شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:23 ب.ظ

نمیشه اصلا تو نظر ندی بامزه ؟؟؟

بنفشه یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:47 ق.ظ

سلام این خبر رو همین الان خوندم گفتم شاید برای شما هم جالب باشه: لئونارد کوهن در آخرین دقایق از پس گرفتن نه و نیم میلیون دلاری که مدیر برنامه هایش بالا کشیده بود صرف نظر کرده است!

بامی چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:30 ب.ظ

بنویس. دبیر حضور جهان بودن، پاریس را جشن بی‌کرانی کرد. همینگوی نشسته در کافه‌ای سربه‌زیر -ترجمه‌هات خوب‌بود- جوارت نزدیک دریا باشد همیشه با بوی اسب و جنگل -ciao mi amico

لیلا چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:26 ب.ظ http://www.lyly.persianblog.com

من که گاهی اوقات اونقدر خسته میشم و ناامید که حتی توان نوشتن هم ندارم.

علی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:23 ب.ظ http://meratali.blogfa.com

من تنها کسی نیستم که می تواند این شعر را بخواند،
اما تنها کسی هستم که میتواند خود رانکشد،
تا خرخره مشروب نخورد،
و اعجاز شعرهای کوهن گهگاه برایش نجات بخش شود،
حتی اگر هیاهوی جهان تا مرز بی خویشی فرویش برد.

سارا کوچکی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ق.ظ

سلام رضا

از دیدن وبلاگت
عکس جالبت
و شعرای خوبت
خیلی خوشحال شدم

هروقت تام یورک می‌بینم یاد تو می‌افتم بدجور!!

موفق باشی

سوره چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:05 ب.ظ

و زن شیهه ی اسبان را قاب می گرفت

بهناز چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:39 ب.ظ

شعری خوب از شاعر و مترجمی خوب ... احمد پوری - تابستان ۸۰ - آخر اما دل یکی است... تبریک میگم وبلاگ قشنگی دارید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد