Arciné

شعر و روزها

Arciné

شعر و روزها

تعطیلات

 

 

تعطیلات میان ترم بدل شده است به تعطیلات زمستانی تابستانی ! دانشگاه رفتن بی هوده می آید! هرچه می کنم کلنجاری دارم به چرتی دانشگاه و اجبار رفتن! دوستی قدیمی دارم شبهای دیر وقت ٬ چند شبی است که میرویم گردش شبانه! می رانیم  در شب ! ساکت و خالی!  رفتیم دیشب دم دیوار قبرستان ارمنی ! مرغابیها در پروازند!  دو تکه لب در صندلی عقب مشتاق بوسه اند! 

من گیرنده ی نمرات ۱۲ هستم در طول تمام ادوار تحصیل! این ترم هم همین!گویا گریزی نیست! 

دیشب خواب می بینم  در مهمانیم ٬ نصفی شبیه مهمانیهای بچگی ٬اقوام واینها! بقیه مثل مهمانیهای این سالها وجوانانه! مخلوط هم!

گویا خانوم کردبچه هم بود ! همان در بدو امر هم را می بینیم! در اتاقی هست که در آن مشغول کاری شبیه عبادت است ٬یکه می خورم! حالا بساط مراسم آیینی را جمع می کند! بعد می اییم به صحن مهمانی مجلس گرم است  دوتا سه تا مردم مشغول رقصند!

آفتابی بزرگ افتاده وسط سالن! رمق برخاستن ندارد! سر که می چرخانم می بینم نسترن با موهای خیلی کوتاه و بوربوری  ایستاده دارد سیگار می کشد! یک لحظه حس می کنم چقدر دوستش دارم! رویش به من نیست!  انگار همگی نزدیک دریا ییم ! هوس ساحل می زند به سرم ! می خواهم بوسه ی معوق را وصول کنم ! زده  به سرم ! انگار می خواهم کارهای نکرده ام را یکباره به انجام برسانم!شبیه تمام کردن یک رمان در سنگلاخ صفحات آخر! انگار من همیشه دلم از تاریکی سالن یکهویی می گیرد و فیلمهایم را نیمه کاره رها می کنم ! چرا قادر به تمام کردن نیستم!  از ماشین دوستم پیاده میشوم   توی گوشم صدای آهنگ forever  young  باب دیلن  می آید٬ به سمت دریا می روم تنها و می دانم که روزی تو هم پیر خواهی شد !

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:00 ق.ظ

چقدر نزدیکی...........

بایا سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:41 ب.ظ

تو همیشه شاعری.. حتی اگر آدم‌بزرگ شده‌باشی و مرا به کیرت هم حساب نکنی!

هیچ جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ق.ظ

می دونستی خیلی چرت می گی خراب شدی پسر !

نمی دونمم چرا...... سرت هوای بیابون کرده..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد